نسل كشی بزرگ ایران به دست بریتانیای كبیر
یازار : میرزه عبدالصمد ملکی | بؤلوم : خبرلر
+0 به یه ن
آیا می دانید در جنگ جهانی اول نسل كشی بزرگی در ایران رخ داده است؟از قحطی بزرگ ایران چه می دانید؟ آیا می دانید مابین سالهای 1917 تا 1919 بیش از 40 درصد جمعیت ایران جان خود را از دست دادند؟ طی سال های 1917 تا 1919 ایران با وجود اعلام بی طرفی در جنگ جهانی اول، بیشترین آسیب را از این جنگ ویرانگر دید و در حدود نیمی از جمعیت كشور قربانی مطامع كشورهای بزرگ و استعمارگر آن دوران شدند. اسناد این قتل عام قریب به 10 میلیون نفری همچنان در ردیف اسناد طبقه بندی شده و سرّی انگلستان قرار دارد و این كشور هنوز هم از انتشار آن ها ممانعت می كند. گزارش زیر با توجه به كتاب "قحطی بزرگ" نوشته دكتر محمد قلی مجد نوشته شده است كه یكی از منابع انگشت شمار موجود درباره نسل كشی در آذربایجان بوده و با استناد به اظهارات شاهدان و برخی اسناد تاریخی در دسترس نوشته شده است. با كشته شدن ولیعهد اتریش در سال 1914 جرقه جنگ جهانی اول زده شد. كشورهای روسیه، فرانسه و بریتانیا تحت عنوان "دول متفق" و كشورهای اتریش و آلمان به عنوان "دول محور" آغاز شد و سپس عثمانی، ایتالیا و ژاپن نیز با پیوستن به این گروه، میدان جنگ را به آسیا و خاورمیانه نیز گسترش دادند. در زمان آغاز جنگ جهانی اول، وضعیت داخلی ایران بسیار متزلزل بود. اوضاع آشفته و نابسامان اقتصادی و سیاسی و مداخله بدون حد و مرز قدرتهای خارجی، ایران را تا آستانه یك دولت ورشكسته پیش برد. هشت روز پس از تاجگذاری مرحوم احمدشاه قاجار، جنگ جهانی اول آغاز شد و مستوفی الممالك نخست وزیر ایران رسما موضع بی طرفانه ایران را به دول متخاصم اعلام نمود. با وجود اعلام بی طرفی ایران، نیروهای متخاصم انگلیس و روس از نقاط مختلف وارد كشور شدند. جدا از دلایل ژئوپلتیك و منابع حیاتی ایران كه برای ادامه جنگ ضروری بود، یكی از دلایل این تعرض به ایران، شكل گیری احساسات همسو با آلمان از طریق یكی از مقامات دربار بود و بریتانیا از بیم وقوع كودتای آلمانی در ایران، نیروهای خود را تا پشت دروازه های پایتخت پیش آورد. قوای روس در شهرهای آذربایجان، اردبیل، قزوین و انزلی، حضور داشتند و بخشهایی از جنوب كشور از جمله بوشهر و بندر لنگه نیز در اشغال نیروی انگلیس بود. همچنین واحدهایی از سربازان انگلیسی به همراه نیروهای هندی تحت امر خود از بحرین وارد آبادان شدند و این شهر را اشغال كردند. عمده ترین توجیه ورود این نیروی نظامی، ضرورت محافظت از تأسیسات استخراج نفت در منطقه خوزستان بود. با انقلاب اكتبر 1917 روسیه، نیروهای روس از ایران خارج شدندو انگلیس برنامه ریزی خود برای پر كردن جای این نیروها را با بزرگ نمایی خطر آلمان ها و عثمانی آغاز كرد و بدین ترتیب انگلیسی ها از سال 1917 ایران را تحت اشغال خود درآوردند. حكومت مركزی صرف نظر از معضلات سیاسی، با بحرانهای متعددی در ابعاد اقتصادی نیز مواجه بود و به دلایل گوناگون از جمله : دخالت بیگانگان برای سقوط قاجار و قدرت گرفتن پهلوی، درگیریهای سیاسی جناحهای حاكم، فقر و محرومیت توده های مردم كه به طرز اعجاب انگیری رو به گسترش بود، اوضاع نابسامان موجود را پیچیده تر كرده بود. در همین زمان قحطی در ایران بیداد می كرد و همه روزه كودكان، زنان و سالمندان بسیاری را به كام مرگ می كشاند. نیروهای اشغالگر انگلیس تمامی منابع و تولیدات كشاورزی را برای گذران نیاز نظامیان در جنگ خود، غصب كرده و احتكار می كردند. عجیب تر اینكه ارتش بریتانیا مانع از واردات مواد غذایی از بین النهرین و هند و حتی از آمریكا به ایران شد. سربازان انگلیسی علاوه بر این بدلیل عدم رعایت بهداشت موجب شیوع بیماری هایی نظیر آنفولانزا و وبا در ایران شدند كه بدلیل قحطی و عدم توانایی مردم برای مقاومت در برابر بیماری ها، مبتلایان جان خود را از دست می دادند. جعفر شهری نویسنده و شاهد این قحطی بزرگ می نویسد: "در همین قحطی نیز بود كه نیمی از جمعیت پایتخت از گرسنگی تلف شده، اجساد گرسنگان در گوشه و كنار كوچه و بازار هیزم وار بر روی هم انباشته شده، كفن و دفن آنها میسر نمیگردید و قیمت گندم از خرواری 4 تومان به 400 تومان و جو از من 2 تومان به 200 تومان رسیده، هنوز دارندگان و محتكران آنها حاضر به فروش نمیشدند." میرزا خلیل خان ثقفی - پزشك دربار - در خاطرات خود از اوضاع حاكم بر تهران می گوید كه نشان دهنده عمق فاجعه در پایتخت است: "از یكی از گذرگاه های تهران عبور میكردم. به بازارچه ای رسیدم كه در آنجا دكان دمپختپزی بود. رو به روی آن دكان، دو نفر زن پشت به دیوار ایستاده بودند. یكی از آنها پیرزنی بود صغیرالجثه و دیگری زنی جوان و بلندقامت. پیرزن كه صورتش باز بود و كاسه گلینی در دست داشت، گریه كنان گفت : ای آقا، به من و این دختر بدبختم رحم كنید؛ یك چارك از این دمپخت خریده و به ما بدهید، مدتی است كه هیچ كدام غذا نخورده ایم و نزدیك است از گرسنگی هلاك شویم. گفتم : قیمت یك چارك دمپخت چقدر است تا هر قدر پولش شد، بدهم خودتان بخرید. گفتند: نه آقا، شما بخرید و به ما بدهید چون ما زن هستیم، فروشنده ممكن است دمپخت را كم كشیده و ما متضرر شویم. یك چارك دمپخت خریده و در كاسه آنها ریختم. همان جا مشغول خوردن شدند و به طوری سریع این كار را انجام دادند كه من هنوز فكر خود را درباره وضع آنها تمام نكرده بودم، دیدم كه دمپخت را تمام كردند. گفتم: اگر سیر نشده اید یك چارك دیگر برایتان بخرم، گفتند : آری بخرید و مرحمت كنید، خداوند به شما اجر خیر بدهد و سایه تان را از سر اهل و عیالتان كم نكند. قحطی بزرگ مردم را به مردار خواری وا داشته بوداز آنجا گذشتم و رسیدم به گذرِ تقی خان. در گذر تقی خان یك دكان شیربرنج فروشی بود. در روی بساط یك مجموعه بزرگ شیربرنج بود كه تقریباَ ثلثی از آن فروخته شد و یك كاسه شیره با بشقابهای خالی و چند عدد قاشق نیز در روی بساط گذاشته بودند. من از وسط كوچه رو به بالا حركت میكردم و نزدیك بود به دكان برسم كه ناگهان در طرف مقابلم چشمم به دختری افتاد كه در كنار دیواری ایستاده و چشم به من دوخته بود. دفعتاَ نگاهش از سوی من برگشت و به بساط شیربرنج فروشی افتاد. آن دختر، شش، هفت سال بیشتر نداشت. لباسها و چادرش پاره پاره بود و چشمان و ابروانش سیاه و با وصف آن اندام لاغر و چهره زرد كه تقریباَ به رنگ كاه درآمده بود بسیار خوشگل و زیبا بود. همین كه نگاهش به شیربرنج افتاد لرزشی بسیار شدید در تمام اندامش پدیدار گشت و دستهای خود را به حال التماس به جانب من و دكان شیربرنج فروشی كه هر دو در یك امتداد قرار گرفته بودیم دراز كرد و خواست اشاره كنان چیزی بگوید اما قوت و طاقتش تمام شد و در حالی كه صدای نامفهومی شبیه به ناله از سینه اش بیرون آمده، به روی زمین افتاد و ضعف كرد. من فوراَ به صاحب دكان دستور دادم كه یك بشقاب شیربرنج كه رویش شیره هم ریخته بود آورده و چند قاشقی به آن دختر خوراندیم. پس از اینكه اندكی حالش به جا آمد و توانست حرف بزند. گفت : دیگر نمیخورم، باقی این شیربرنج را بدهید ببرم برای مادرم تا او بخورد و مثل پدرم از گرسنگی نمیرد.»نیروهای انگلیس تمام محصولات كشاورزی را ا از كشاورزان می گرفتند و برای سربازان خود احتكار می كردندمحمد قلی مجد در كتاب "قحطی بزرگ" خود می نویسد: بر اثر چنین فاجعه عظیمی بود كه جامعه ایرانی به شدت فروپاشید و استعمار بریتانیا توانست امپراطوری قاجار را مغلوب كند و به سادگی حكومت دست نشانده خود را در قالب كودتای 1299 بر ایران تحمیل كند. مجد چنین نتیجه میگیرد: «هیچ تردیدی نیست كه انگلیسیها از قحطی و نسل كشی به عنوان وسیله ای برای سلطه بر ایران استفاده میكردند. در زمان قحطی نانوایان و خانه داران از جو و سایر غلات به جای گندم استفاده می كردنددر زمان قحطی، شكل همه عوض شده و مردم دیگر به انسان شباهتی نداشتند. همه با چشمانی گود افتاده چهار دست و پا می خزیدند و علف و ریشه درختان را می خوردند. هر چه از جاندار و بی جان در دسترس بود به غذای مردم تبدیل شده بود. سگ، گربه، كلاغ، موش، خر و ... داناهو افسر شناخته شده اطلاعات نظامی انگلستان و نماینده سیاسی آن دولت در غرب ایران در سالهای 1918 و 1919 درباره قحطی درغرب ایران اینگونه می نویسد: "اجساد چروكیده زنان و مردان، پشته شده و در معابر عمومی افتاده اند. در میان انگشتان چروكیده آنان همچنان مشتی علف كه از كنار جاده كنده اند و یا ریشه هایی كه از مزارع در آورده اند به چشم می خورد؛ با این علفها می خواستند رنج ناشی از قحطی و مرگ را تاب بیاورند. در جایی دیگر، پابرهنه ای با چشمان گود افتاده كه دیگر شباهت چندانی به انسان نداشت، چهار دست و پا روی جاده جلوی خودرویی كه نزدیك می شد می خزید و در حالی كه نای حرف زدن نداشت با اشاراتی برای لقمه نانی التماس می كرد."قحطی 1917؛ بزرگترین فاجعه تاریخ آذربایجان از گزارشهای مطبوعات آن زمان كاملا روشن است كه در تابستان 1917 ایران در آستانه قحطی قرار داشت و برداشت محصولات تنها وقفهای كوتاه در آن ایجاد كرده بود. روزنامه ایران در 18 اوت 1917 چنین گزارش میدهد: «بر اثر تلاشهای دولت، هماكنون مقدار قابل توجهی غله در حال ورود به شهر است و دیروز قیمت جو در هر خروار از 35 تومان به 30 تومان كاهش یافت». اما این تسكینی گذرا بود. ایران در 21 سپتامبر 1917 مینویسد: «نبود غله دارد در سراسر ایران قحطی به وجود میآورد. تاثیر كمبود غله بویژه در كاشان مشهود است و هیچ ترفندی نمیتواند اوضاع را بهتر كند، زیرا حمل غله از قم یا سلطانآباد به كاشان ممنوع است(انگلیس مانع این كار بود) و مازاد غله این مناطق به شهرهای شمالی (برای متفقین) ارسال میشود».بدلیل ممنوعیت ورود غله از قم و سلطان آباد به كاشان بسیاری از مردم این شهر از گرسنگی كشته شدند «جان لارنس كالدول» در گزارشی با عنوان «فقر و رنج در ایران» به تاریخ 4 اكتبر 1917 به تشریح قحطی فزاینده پرداخته و مینویسد: «كمبود مواد غذایی، بویژه گندم و انواع نان، سراسر ایران بویژه مناطق شمالی و حاشیهای و نیز تهران را چنان در برگرفته كه پیش از آغاز زمستان، فقر و رنج وسیعی پدید آمده است. تردیدی نیست كه زمستان امسال مرگ و گرسنگی چند برابر خواهد شد... حتی در این موقع از سال، قیمت ارزاق به بالاترین حد خود طی چندین سال گذشته رسیده و كمبود غله و میوهجات حقیقتا هشداردهنده است».گرسنگی فراگیر در تمام نقاط ایرانمجد در كتاب خود با اشاره به تلگراف ها و مكتابات موجود و همچنین روزنامه های آن روز از فراگیر شدن قحطی در تمام نقاط كشور اینگونه می نویسد: از ژانویه 1918، كارد به استخوان رسید. در گزارش روزنامه رعد در یازدهم ژانویه 1918 چنین آمده است: «به گزارش نظمیه، هفته گذشته 51 نفر بر اثر گرسنگی و سرما در خیابانهای تهران جان باختهاند». در همین مقاله به اقدامات امدادی انجام گرفته برای مقابله با قحطی در تهران اشاره شده است: «تا پایان دسامبر، كمیته مركزی صدقات اقدامات زیر را برای فقرای شهر به انجام رسانده است: اختصاص باغ اعتماد حضور با اتاقهای زیاد و با اسباب و اثاثیه مورد نیاز و گرمایش برای اقامت مستمندان، اختصاص باغ مجزایی برای زنان مستمند و كودكان، پناه دادن به یكهزار نفر ایجاد یك حمام برای آنها، تأمین البسه مورد نیاز، تأمین جیره روزانه برای چای، آش و برنج، معالجه بیماران، نگهداری از زنان باردار و تأمین شیر نوزادان یتیم، تأسیس یك مریضخانه 30 تختخوابی، ایجاد كارخانهای برای قالیبافی زنان و كودكان كه تاكنون 8 دستگاه دار قالیبافی در حال كار در آن مستقر شده است و تعیین معلمی برای تعلیم علوم دینی به كودكان». رعد در بیستم ژانویه درباره بیماری و گرسنگی مینویسد: «در چند روز گذشته تعدادی بر اثر وبا در بارفروش و دیگر نقاط نزدیك دریای خزر درگذشتهاند». اجساد قربانیان بیماری و گرسنگی در گوشه كنار شهرها و جاده ها دیده می شدرعد در 28 ژانویه درباره اوضاع قم مینویسد: «اوضاع شهر قم از نظر مواد غذایی اسفبار است. طی هفته گذشته، بیش از 50 نفر بر اثر گرسنگی و سرما جان باختهاند و تعدادی از آنها هنوز دفن نشدهاند. برخی از مردم برای غذایشان تنها خون گوسفند در دسترس دارند». این روزنامه در شماره 29 ژانویه درباره پیشنهاد گشایش نانواییهای دولتی در تهران مینویسد: «دولت بنا دارد 20 دكان نانوایی برای فروش نان ارزان به فقرا باز كند و نانوایان دیگر هم میتوانند به هر قیمت كه بخواهند نان بفروشند». رعد در 5 فوریه 1918 درباره آمار مرگ و میر در خیابانهای تهران مینویسد: «حاكم تهران به وزارت داخله گزارش داده است، طی 20 روز گذشته تعداد مردگان بویژه بهخاطر قحطی در تهران به 520 نفر رسیده است، یعنی بهطور متوسط در هر روز 36 نفر».كالدول در تلگرافی به تاریخ 22 ژانویه 1918، چنین گزارش میكند: «در شهرهای گوناگون به امداد فوری نیاز است. روزانه چندین مرگ گزارش میشود. در ولایاتی كه دولت ایران قیمتهای خاصی را تعیین كرده حجم محدودی از گندم، برنج و دیگر مواد غذایی را میتوان خرید. زنان روزها در صف نانوایی منتظر دریافت نان بودند و نهایتا بسیاری از آنها دست خالی و گرسنه باز میگشتندسختترین مشكل، تأمین امكانات دارویی و پزشكی است. واردات مواد غذایی اگر غیرممكن نباشد بسیار سخت است. قیمتها گزافند، گندم هر بوشل 15 تا 20 دلار... مردم و مقامات مسؤول با هم همكاری میكنند اما موضوع از توان آنها به تنهایی خارج است. سازمانهای محلی ماهانه 20 هزار دلار در تهران هزینه میكنند اما این مقدار تنها نیاز 10 درصد نیازمندان شهر را پاسخ میدهد. در دیگر ولایات نیز شرایط به همین منوال است». كالدول در اول فوریه 1918 اینگونه تلگراف میزند: «مشكل قحطی كاهش نیافته است». كالدول در گزارش مطبوعاتی دیگری برخی اخبار قحطی را در اختیار مطبوعات قرار میدهد. در 14 فوریه 1918، دكتر ساموئل جردن، رئیس كالج آمریكا در تلگرافی چنین مینویسد: «تنها در تهران 40هزار بینوا وجود دارد. مردم، مردار حیوانات را میخورند. زنان نوزادان خود را سر راه میگذارند».گزاش های وایت و ساوترد در ماه آوریل 1918، فرانسیس وایت دبیر سفارت آمریكا از بغداد به تهران سفر می كند. كالدول می نویسد: " مفتخرا به ضمیمه، یادداشت دبیر سفارت را كه حاوی اطلاعاتی است كه نامبرده طی سفر خود از بغداد به تهران گردآوری كرده و ممكن است مورد علاقه آن وزارتخانه قرار گیرد، ارسال می كنم." وایت وضع گرسنگی را چنین تشریح می كند: در سرتاسر جاده ها كودكان لخت دیده می شوند كه فقط پوست و استخوان اند. قطر ساقهایشان بیش از سه اینچ نیست و صورتشان مانند پیرمردان و پیرزنان هشتاد ساله تكیده و چروكیده است. همه جا كمبود دیده می شود و مردم ناگزیرند علف و یونجه بخورند و حتی دانه ها را از سرگین سطح جاده جمع می كنند تا نان درست كنند. در همدان چندین مورد دیده شد كه گوشت انسان می خورند و دیدن صحنه درگیری كودكان و سگها بر سر جسد و یا بدست آوردن زباله هایی كه به خیابان ها ریخته می شود عجیب نیست. قحطی و وبا، بهار 1918 در بهار 1918، قحطی شدت گرفت. در اول مارس 1918، كالدول تلگراف زیر را مخابره كرد: "كابینه به علت اوضاع سیاسی و قحطی استعفا می دهد." در شانزدهم مارس 1918، شولر دبیر كمیته امداد آمریكا در ایران به چارلز ویكری در نیویورك چنین تلگراف می زند كه: "وضع نگران كننده اضطراری ادامه دارد. صدها نفر مرده اند. غذای نزدیك به بیست هزار نفر در تهران تامین شده اما كارهای امدادی به مشهد، همدان، قزوین، كرمانشاه و سلطان آباد نیز تسری یافته است." در 17 آوریل كالدول تلگراف می زند كه: "گرسنگی شدت گرفته و ناآرامی در شمال غرب ایران افزایش یافته است." این اوضاع اسفبار بهار 1918 در مروسله ای از سوی كالدول توصیف شده است. به رغم فعالیت های وسیع كمیته امداد نجات و تغذیه بیش از هزاران گرسنه، كالدول می گوید: هزاران نفر كه كمك به آن ها میسر نشد به علت گرسنگی و بیماری به ویژه در تهران، مشهد و همدان جان خود را از دست دادند. اطلاعات موثق حاكی از آن است كه فلاكت و گرسنگی چنان مهیب است كه صدها نفر از مردم از علف و حیوانات مرده تغذیه كرده اند و حتی گاه از گوشت انسان ها نیز خورده اند...فلاكت گسترده حتی بر شهرهای كوچك و هزاران روستای ایران حاكم بوده است. اما دسترسی به این اماكن به سبب فقدان تسهیلات حمل مواد غذایی به این نواحی دور افتاده كوهستانی و متروك تقریبا غیرممكن است. به نظر می رسد ایرانیان اصیل به دیدن مرگ درفجیع ترین شكل آن، یعنی مرگ در اثر گرسنگی، عادت كرده اند. و حتی خارجیان اینجا تا حدودی به سبب مشاهده فلاكت فراگیر در مقابل آن مقاوم شده اند. یك شاهد عینی ایرانی در خاطراتش شمار افرادی كه در سال نخست قحطی در تهران به علت گرسنگی جان خود را از دست دادند دست كم سی هزار نفر می داند و می گوید اجساد در كوچه ها و خیابانهای پایتخت پراكنده بودند. به علاوه، در مرده شویخانه نیز اجساد روی هم انباشته شده و در گورهای دسته جمعی دفن می شدند. هر جا كه قحطی از بین می رفت، وبا و تیفوئید شروع می شد. چند تن از افسران بریتانیایی حاضر در ایران در زمان قحطی بزرگسرگرد داناهو در خاطرات خود می گوید: بریتانیایی ها در تأمین آذوقه مردم همدان هم بسیار ضعیف عمل كردند. به گفته داناهو: در این زمان شمار مرگ و میر به علت گرسنگی افزایش یافته بود و نان كه تنها غذای فقرا و وعده اصلی غذای آنان به شمار می آمد به شدت گران شده و به 14 قران در هر من رسیده بود. همدان به شهر وحشت تبدیل شده بود. طی تابستان و پاییز 1918، به رغم محصول خوب، قحطی با همان شدت ادامه یافت. كالدول در تاریخ 22 ژوئن 1918، در مورد بهای اقلام ضروری در فصل برداشت محصول چنین گزارش می دهد: " گندم برای هر بوشل 12 – 15 دلار، جو هر بوشل 7 -9 دلار و برنج هر پوند 55 سنت... بود. از دیدگاه كالدول این قیمتها حاكی از كمبود آذوقه و قحطی در فصل برداشت محصول ایران است. كالدول سپس در صدد یافتن علل افزایش قیمت ها بر می آید: شرح موقعیت دوگانه طبقه فقیر ایران كه در میان انبوه محصول دچار گرسنگی بودند به این توضیح نیاز دارد. صرف نظر از ذخایری كه قشون خارجی در ایران خریداری كردند، محصول 1917 احتمالا برای تامین آذوقه جمعیت كشور كافی بود، اما به علت نبود دولت مقتدر و در حقیقت به دلیل نبود هیچ دولتی، محصولات محدود گندم و جو را كه اقلام اصلی غذای فقراست، انبار و احتكار كردند تا قیمت ها بشدت افزایش یافت. بهبود اوضاع تهران در بهار 1919 رالف ایچ بادر كنسول آمریكا در گزارش هفتم اكتبر 1918 خود با اشاره به انتصاب لامبرت مولیتور بلژیكی به سمت ناظر مواد غذایی در تهران و حومه می گوید: به وی اختیار تام داده اند تا به وضعیت غذایی رسیدگی كند. تلاش می شود انبارهای غله دولتی را پر كنند و همین منظور دستور داده اند نیمی از كل گندم وارد شده به تهران را به قیمت فعلی بازار به ناظر مواد غذایی تحویل دهند. تمام ولایات با سرعت تمام گندم خریداری می شود و كشاورزانی كه محصول خود را به دولت نمیفروشند، هر ماه 10 درصد گندم خود را غرامت می دهند. كاهش جمعیت ایران 1914 – 1919 مقایسه جمعیت ایران بین سال های 1914 و 1919 حاكی از آن است كه حدود ده میلیون نفر طی این سال ها به علت قحطی و بیماری جان خود را از دست دادند. بر خلاف ادعای برخی نویسندگان قبل از جنگ جهانی اول، كه جمعیت ایران را فقط ده میلیون نفر اعلام كرده اند، ادعایی كه برخی از نشریات انگلیسی در دهه های 60 تا 70 تكرار كرده اند، جمعیت واقعی ایران دست كم نزدیك به 20 میلیون نفر بوده است. و در سال 1919 این رقم به 11 میلیون رسید. چهارسال طول كشیده بود تا ایران به جمعیت سال 1914 رسید و تا پیش از سال 1956 جمعیت ایران به این رقم نرسید. قحطی سال های 1917 – 1919 به یقین بزرگترین فاجعه تاریخ ایران و شاید فجیع ترین نسل كشی قرن بیستم بوده است.ایران با وجود اعلام بی طرفی، نیمی از جمعیت خود را بر اثر جنگ جهانی اول از دست داد جمعیت ایران در سال 1914 برای مقامات آمریكایی مقیم ایران در سال های پیش از جنگ جهانی اول، تلاش زیركانه روس ها و انگلیس ها برای كم تخمین زدن و اندك جلوه دادن جمعیت ایران كاملا ملموس است. دبلیو مورگان شوستر مدیر كل آمریكایی مالیه ایران در خصوص جمعیت ایران در اوایل قرن بیستم چنین می نویسد: "درمورد جمعیت ایران به نحو عجیبی آمار نادرست ارائه می دهند: آمار به اصطلاح سرشماری شصت سال پیش ظاهرا پایه ارقام پایینی است كه در برخی از كتابها ارائه می شود و خارجیان آن را می پسندند. درست است كه پس از آن هیچ سرشماری صورت نگرفته است اما اروپاییانی كه با اوضاع آشنا هستند كل جمعیت را بین 13 تا 15 میلیون برآورد می كنند. جمعیت تهران طی چهل سال گذشته از 100 هزار به 350 هزار نفر افزایش یافته است." از بركت نتایج انتخابات تهران در پاییز 1917 نزدیك به 75 هزار رای در تهران و روستاهای اطراف جمع آوری شد. به گزارش روزنامه ایران دوازده نماینده منتخب بیش از 55 هزار رأی بدست آورده بودند. با در نظر گرفتن آنكه مردان 21 سال به بالا حق رأی داشتند و با در نظر گرفتن متوسط جمعیت برای هر خانواده در حدود شش نفر، جمعیت تهران و حومه در سال 1917 به راحتی می توانست 500 هزار نفر باشد كه با اظهارات شوستر هماهنگی دارد. به علاوه برآورد شوستر از جمعیت ایران در حدود سال 1900 بالغ بر 13 تا 15 میلیون، با برآورد جمعیت 20 میلیونی در سال 1914 توسط راسل، همخوانی دارد. به عنوان مثال كشیش راسل طی گزارشی در خصوص مناسبات ایران و روس به تاریخ 11 مارس 1914 می نویسد: ایران به بزرگی استرالیا، آلمان و فرانسه با جمعیتی در حدود 20 میلیون نفر است. راسل در گزارش مورخ 14 ژوئن 1914 حجم عظیم آراء در انتخابات مجلس ایران را مورد بررسی قرار می دهد و به "اهمیت مبارزه انقلابی 20 میلیون نفر در ایران اشاره می كند." در حالی كه در سال 1917 جمعیت تهران براساس آراء انتخابات دست كم 400 تا 500 هزار نفر بود، در سال 1924 رابرت دبلیو ایمبری نایب كنسول آمریكا جمعیت تهران را 150 تا 200 هزار نفر برآورد كرد..بازیابی جمعیت پس از 40 سال پس از این قحطی چهل سال طول كشید تا ایران به جمعیت 1914 خود بازگردد. چارلز سی هارت سفیر آمریكا جمعیت ایران در سال 1930 را 13 میلیون نفر تخمین زده است. در سرشماری سال 1956 بود كه جمعیت ایران به بیش از 20 میلیون نفر رسید. قحطی در ایران در سالهای 1917 تا 1919 یكی از بزرگترین قحطی های تاریخ بود و بدون تردید بزرگترین فاجعه ای است كه ایران به آن مبتلا شد. تنها نكته بسیار روشن در این فاجعه، قربانی شدن ایران "بیطرف" در جنگ جهانی بود. هیچ یك از طرف های متخاصم خواه به صورت نسبی و خواه مطلق، تلفاتی با این وسعت متحمل نشدند. فاجعه ای كه منجر به فروپاشی جامعه ایرانی، تثبیت تسلط استعمار بریتانیا بر ایران، تشكیل حكومت های وابسته به بریتانیا و كودتا علیه دولت های منتخب مردمی شد. |