حق زبان مادری، حقی شهروندی
یازار : میرزه عبدالصمد ملکی | بؤلوم : اجتماعی
+0 به یه ن
به گزارش سایت فرارو 21 فوریه از سوی سازمان ملل به عنوان روز جهانی زبان مادری اعلام شده است. این نامگذاری به سرکوب خونین بنگلادشیها در پاکستان باز میگردد که خواستار به رسمیت شناخته شدن حقوق زبانی خود بودند. طبق اصل 15 قانون اساسی تدریس زبانهای مادری از جمله حقوق ایرانیان است، اما در عمل نوعی مقاومت در این خصوص وجود دارد. سیدجوادمیری، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، در گفتگو با فرارو معتقد است، باید نگاهی وسیعتر به مسئله زبان داشت و تدریس زبانهای مادری در ایران را از زمره حقوق شهروندی در نظام ایران دانست که وظایفی را هم به دنبال دارد. وی معتقد است که تدریس زبان مادری الگوی موفقی در داخل کشور داشته و در حدود 110 سال است که مدارس ارمنی به تدریس این زبان میپردازند. حق زبان مادری، حقی شهروندی روز جهانی زبان مادری است، اما هنوز نوعی ترس نسبت به تدریس زبان مادری در نهاد آموزش ایرانی وجود دارد؟ شما علت را در چه میبینید؟ به جای تمرکز به زبان مادری و معطوفشدن به زبان از منظر سیاستهای زبانی، حق آموزش زبانی باید در قالب بزرگتر و ذیل حقوق شهروندی طرح شود و در این قالب این حق مانند هر حق شهروندیی، ما به ازائی دارد که آن وظیفه است. در این صورت وقتی هر حقی به شهروند داده میشود وظیفهای هم تعریف میشود و حق همواره همراه با وظیفه است. در این صورت صحبت از زبان مادری و حق زبان مادری، صحبت از این است که ما چگونه میتوانیم مفهوم حقوق شهروندی را در ایران معاصر بسط دهیم. آیا برای بسط پروژه مدرنیته، بدون پرداختن به جامعه مدنی که مبتنی بر حق شهروندی است میتوانیم کاری انجام بدهیم؟ زمانی جامعه مدنی میتواند شکل بگیرد که انسانهای ایرانی در ملت ایران واجد حقوقی واحد باشند و برای احقاق حقوق خودشان بتوانند دست به حرکتهای جمعی شهروندی بزنند، زیرا یکی از تفاوتهای بین شهروند و رعیت این است که رعیت نماد ابژهگی است و زمانی شهروند متولد میشود که از ابژهوارهگی به سوژهوارهگی بدل شود و این زمانی ممکن است که بتواند حقوقی را که در قانون اساسی و میثاق ملی تعریف شده است، یک به یک از ظرفیتهای خفته به حالت بالفعل در بیاورد که این کار باعث تحقق حقوق شهروندی و قوام اساس جامعه مدنی میشود. خوب حقوق شهروندی ابعاد مختلفی دارد، زبان مادری چه ارتباطی با حقوق شهروندی خواهد داشت؟ اگر زبان مادری را از این منظر ببینیم، زبان مادری و مقوله زبان و زبانها یکی از مصادیق مقوله حقوق شهروندی است که در قانون اساسی به آن تصریح شده است. زبان مادری ربطی به تجزیهطلبی ندارد چرا وقتی در ایران سخن از زبان مادری میشود برخی آن را مقدمه تجزیهطلبی میدانند؟ این از آن نشات میگیرد که در ذهن و زبان ایرانی معاصر به دلیل ضعف و فتوری که در مسئله جامعه مدنی و حقوقق شهروندی دارد، بر این حوزه فضایی امنیتی حاکم کرده است. تنها مسئله زبان مادری امنیتی نشده است بلکه بسیاری از حقوق شهروندی مانند حق بازخواست از مدیران و ... در ذیل مفهوم امنیتی شدن قرار گرفتهاند و هر گاه بخواهید سوالی مطرح کنید ممکن است با مقوله امنیتی بودن مواجه میشوید. اساسا باید مقولات شهروندی را از حالت امنیتی خارج کنیم. امنیتیزدایی به این معنا نیست که امنیت در نظر گرفته نشود. مسائل امنیتی از نوع سخت افزاری است و در اختیار نهادهایی مانند وزارت خانه اطلاعات است و این برای بقا و حفظ و امنیت داخلی و برون مرزی لازم است. امنیتیزدایی یعنی فضایی در جامعه برای بحثهایی که از جنس حقوق شهروندی است، ایجاد شود. این فضا برای ارتقا نهادهای مدنی میتواند موثر و کارا باشد. مسائل عمومی باید در عرصه عمومی به بحث گذاشته شود و از درون افقهای موجود، شیوههای سیاستگذاری جدید در کلان جامعه تدوین شود و بعد به دست سیاستمداران برسد که سیاستهای کلی کشور را از این طریق بنویسند. اگر بتوانیم از مقولات شهروندی که از جمله آنها زبان مادری است امنیتیزدایی کنیم، میتوانیم وارد فضای داد و ستد مدنی شویم و این ترسی را که در خصوص هر چالشی وارد جامعه میشود، رها کند. مطرح کردن زبان مادری طرح حقی از حقوق شهروندی است و نه دامنزدن به پانها و تجزیه طلبی که بر خلاف حقوق شهروندی بوده و خود مسئلهای امنیتی است. الگوی موفق تدریس زبان مادری در ایران نیم نگاهی به تجربه کشورهای دیگر مانند آمریکا و چین نشان میدهد که زبان مادری جایگاهی در حوزه عمومی ندارد، چرا ما باید به سراغ چنین زبانی برویم؟ به خصوص با توجه به جهانیشدن که همه چیز به سمت الگوهای جهانی میرود؟ این مسئله درست است که در چین و آمریکا وضعیت چنین است اما آیا این دو میتوانند مدل همه کشورها باشند. در آمریکا انگلیسی شاقول هویت ملی است و در چین زبان مادارین چنین جایگاه دارد. ما در مثالهایمان باید دقت کافی داشته باشیم. در آمریکا زبان انگلیسی مبتنی بر یک امپریالیسم زبانی است که منجر شده است تا زبانهای دیگر رشد و نمو نکنند و ما میبینیم این سیاست در دهههای اخیر با تجدید نظر مواجه شده و در دهههای اخیر زبانهایی مانند اسپانیولی میکوشند خود را به سطح ملی ارتقا بدهند و در ایالتهای مرزی آمریکا میبینیم که وضعیتی متفاوتی ایجاد شده است، و این نشان از شکست سرکوب زبانی در آمریکا دارد. در خصوص چین نیز باید گفت سیاستهای این کشوردر راستای امحا و استهلاک زبانها و قومیتهای دیگر به ویژه تبتی و اویغوریها بوده است و ما بر اساس مبانی ارزشی و دینی و قانونی که داریم، نمیتوانیم چین را سرمشق خود قرار دهیم. به نظر شما ما باید از چه الگویی استفاده کنیم؟ بهتر است برای الگوبرداری از خود ایران مثال بزنیم، ما در خود ایران حدود 110 سال است که در کنار زبان فارسی، زبان مادری دیگری را تدریس میدهیم و به صورت نهادی از این ظرفیت استفاده کردهایم. زبان ارمنی در حدود 110 سال است در مدارس ایرانی در مقاطع مختلف تدریس میشود و یک هموطن ارمنی زبان مادری خود را در کنار فارسی یاد میگیرد و این دوزبانگی نه تنها تاثیر منفی روی یادگیری، قدرت مفاهمه و ارتباط او با دیگر اقوام ایرانی نگذاشته است که فضای مثبتی ایجاد کرده است تا ارمنیها بتوانند از ظرفیتهای دوزبانگی در آموزش دیگر زبانها استفاده کنند. این مسئله که دو یا چند زبانگی موجب میشود که ظرفیت آموزش زبانهای دیگر بالا برود، امروزه از دستاوردهای علوم شناختی است. گفته میشود که اگر نوزادی در معرض چند زبان قرار بگیرد، خواهد توانست از ظرفیت بالایی برای آموزش زبانهای دیگر برخوردار باشد. ما میتوانیم از این الگو به صورت کلی در خصوص اقوام و قومیتهای دیگر ایرانی استفاده کنیم و از آن هراس نداشته باشیم. تدریس زبان مادری ظرفیتهای موجود را به صورت بهینه استفاده میکند. صرف تدریس زبان مادری نتیجه دیگری نخواهد داشت. حدود صد سال است که مدارس ایران زبان انگلیسی و عربی را هم تدریس میکنند اما آیا وقتی میگوییم زبان مادری به عنوان یک حق در مدارس تدریس شود، ممکن است تبعات دیگری ایجاد شود؟ خود این گنگ و مبهم است. زبان و جهانیشدن در خصوص تجربه جهانیسازی که فرمودید میتوان به کشورهایی مانند سوئد در دنیا توجه کنیم. سوئد کشوری چند زبانه است و هر فرد سوئدی به غیر از زبان مادری خود یعنی سوئدی، حداقل 4 زبان دیگر را میآموزد. سوئد سیاستی را اتخاذ کرده است که تا دانش آموزان در معرض زبانهای مختلف باشند. دلیل آن این است که آنها معتقدند زبان سوئدی محدود به مرزهای این کشور است و برای استفاده یک سوئدی از جریان علم و ارتباطات جهانی، باید در کنار این زبان زبان دیگری مانند انگلیسی، آلمانی، روسی و ... را بیاموزد که بتواند کمبود زبان سوئدی را جبران کند. در سیستم آموزش و پرورش و سیستم آموزش عالی سوئد، کاری کردهاند که هر دانشجو در کنار رشته خود یک یا دو زبان را هم بیاموزد. از این رو وقتی ما در ایران تدریس زبان مادری را مطرح میکنیم به این معنا نیست که یک ترک یا بلوچ تنها زبان مادری را بیاموزد. در ایران امروز زبان فارسی قابلیتهای بسیار گستردهای در علوم به روز ندارد و ما نمیتوانیم با تکیه صرف به زبان فارسی در عرصه جهانی حضور قدرتمندی داشته باشیم و و برای قدرتگیری ما باید چند زبان را بدانیم. تدریس زبان مادری نباید به مدارس محدود شود و زبانهای موجود در ایران نباید صرفا در مدارس بمانند و درسطح آکادمیک مطرح نشود. هر کسی باید بر اساس رویکرد و نیاز خود بتواند، از میان زبانهای موجود در کشور و زبانهای بینالمللی چند زبان را یاد بگیرد. امروزه یکی از مباحثی که در ژئوپولیتیک زبان مطرح است این است که اگر در گذشته زبان جهان فرانسه بود و سپس انگلیسی شد، دیگر نمیتوان گفت در قرن بیست و یکم، زبان انگلیسی تنها زبان جهانی خواهد بود، زبان انگلیسی در کنار زبان چینی و ژاپنی قدرت خواهند گرفت. وقتی ما در ایران بحث زبان را مطرح می کنیم این مسئله را باید در سطح ملی، جهانی و آینده نگری سیاستهای زبانی در نظر داشته باشیم و بدانیم برای تاثیرگذاری ایران در آینده، ایرانیان باید بتوانند در کنار زبانهای مادری و فارسی، زبانهای تاثیرگذار در قرن بیست و یکم را یاد بگیرند و این باید مبتنی بر فهمی گسترده از زبان باشند. زبان ماوای فهم و بینشهای موثر در جهان است. از این منظر و در ارتباط با حقوق شهروندی، کسانی که در ایران به این مسئله دامن میزنند که ترویج زبان مادری هویت ملی ایران را نابود میکند و زبان فارسی از بین خواهد رفت و پانهای مختلف، قطعهای از ایران را جدا خواهند کرد و از طرف دیگر کسانی که می گویند زبان مادری کفایت میکند و لازم نیست زبان مشترک در ایران فراگرفته شود، هر دو به بیراهه میروند. اکتفا به زبان مادری نادرست است آقای دکتر یک میلی در میان برخی وجود دارد که تنها زبان مادریشان کفایت میکند و حتی لازم نیست زبان فارسی آموخته شود، شما در این خصوص چه ارزیابی دارید؟ اساسا نمیتوان زبان را به مقولهای قومی-اسطورهای تقلیل داد امروزه باید زبان را امری جهانی دید و فهم قومی از زبان نوعی واپسگرایی است. سیاستگذاران زبانی باید زبان را در سطح جهانی ببینند و زبان را در داخل کشور به مثابه حقی شهروندی در نظر داشته باشند. ما مادامی که زبان را به مسئله اسطوره تقلیل بدهیم و قومی کنیم نخواهیم توانست به حقوق خود برسیم و حقوق زبانی باید در قالب شهروندی تعریف شود که اگر حقی هست، وظایفی را هم به دنبال خود خواهد داشت. سخن گفتن از زبان و زبان مادری سخن گفتن از تفرقه و قوم گرایی نیست بلکه به سخن آوردن میثاق ملی که همان قانون اساسی است و به انحا مختلف میخواهیم از ظرفیتهای قانون اساسی برای بالفعل کردن حقوق شهروندی استفاده کنیم و من در مقام یک جامعهشناس به کسانی که در حوزه سیاست هستند و نسبت به مسئله زبان دستی دارند، این پیام را میدهم که زبان را نه به مسائل قومی تقلیل دهیم و نه امنیتی، بلکه مسئله زبان را به مثابه یک مطالبه اجتماعی ببنیم که در این صورت خواهیم دید که انسان ایرانی شهروند است و شهروند برای ممارست قدرت شهروندی نیاز دارد بر اساس قوانین موجود از حقوق و مطالبات خود استنطاق بکند. اقوام ایرانی جداییناپذیرند استفاده شما از الگوی ارمنی میتواند نادرست باشد، ارمنیهای اقلیتی بسیار کوچک هستند و به غیر از این مسئله هیچگاه پیشینه تجزیهطلبانه و سیاسی هم نداشتهاند، شما این نقد را چگونه پاسخ میدهید؟ وقتی ما ارمنیها را به اقلیت تقلیل میدهیم، باید پاسخ دهیم که در این صورت اکثریت کیست؟ این سوژه کیست که میگوید ارمنیها اقلیت هستند؟ این اکثریت مسلمان، فارس، شیعه و یا چه کسی است؟ در این جا اقلیت و اکثریت نداریم و همه شهروند ایران هستیم و باید از الگوهای کارآمد استفاده کینم تا حقوق شهروندی را احقاق کنیم. یکی از حقوق شهروندی نیز زبان مادری است. سیاستهایی که میتواند منجر به سرکوب مطالبات شود باید کنار گذاشته شود و یکی از الگویهای موفق تدریس زبان مادری در نهادهای آموزشی خودمان در مدارس است. قومیت در ایران فراجغرافیای است، اساسا ایران مگر بر اساس قومیتهایش مرزبندی شده است. مثلا در تهران یا اصفهان اقوامی وجود دارند، اگر گفته شود تدریس زبان مادری به معنای تجزیهطلبی است، قومیتها در تهران و اصفهان از چه میخواهندجدا بشوند؟ به نظر شما استان خراسان کردنشین، ترک نشین، ترکمن نشین، فارسنشین، سنی و یا شیعه است؟ آیا به صرف اینکه بگوییم درصد فارسنشینهای شیعه بیشتر است بگوییم این استاد فارس نشین است و دیگر اقوام از حقوق قانونی خود بهرهمند نخواهند شد. از این رو اقوام از ایران جداییناپذیراند. متاسفانه علیرغم تصریح قانون اساسی در خصوص زبان مادری، سیاستگذاری در این خصوص مشخص نشده است برای مثال آیا تدریس زبان کردی تنها محدود به کردستان خواهد بود و یا کردهای ایران خواهند توانست از این حق بهرهمند شوند؟ چه اشکالی دارد که ما در کنار تدریس زبانهای روسی و انگلیسی و چینی، زبانهای مادری ایرانی از جمله ترکی آذربایجانی، کردی و بلوچی را هم قرار دهیم. متاسفانه ما با محدود کردن دامنه صحبت در این خصوص، خود را از فرصتهای موجود در خصوص زبان مادری محروم کردهایم. |